پنجشنبه

طعم تمبر- هفت

تو را آرزو کرده‎ام. به همین هفت مقدس قسم! نه شهابی فرود آمده و نه رو به سقاخانه و چهارگوشه‎ی ضریحی ایستاده‎ام. تنها چشم‎ها را بستم و تو را در دل آرزو کردم. در شلوغ‎ترین ایستگاه وقتی میان ولوله‎ی جمعیت پُرجوش اسفند، ردی از عطر تن تو مشامم را پُر کرد. چشم‎ها را بستم و تو را عمیقا به دل آرزو کردم. به همین هفت مقدس قسم! صدایی پیچید که می‎گفت،
«گنج آرزو در دل منی
در دلم کنم جست‎وجوی تو»