شنبه

انزجار

-دوازده فروردین-
املاک، املاک، املاک. سکندری، سرگیجه، ضعف. صندلی های ایستگاه اتوبوس و مترو. بی جانی. املاک، املاک املاک. بالا و پایین شهر لعنتی. بهار و سبز نورس سرشاخه ها. باد. پیشانی تکیه بر شیشه تا خانه ی مادری. زخم و بانداژ و دست بی حرکت زیر آستینی سیاه و بلند. دنده و مهره و استخوان ترقوه و گودال سیاه پای چشم و لبخند بی رمق. پنهان از مادر. زجر.

-سیزده فروردین-
ملحفه هایی با لکه های خون، عطر تن، تار مو، خیسی جامانده از خونابه ی شنبه، هرچه و هرچه. شسته و پاک. ردِ جامانده از تنی که شنبه روی زمین کشیده شد بیرون از حمام. شسته و پاک. تن، ظرف، رخت، میز، روشویی، در، کف، کوفت. شسته و پاک. چین میان هر بخیه ورم کرده و دردناک. تنهایی. سقف. تنهایی. سقف.

-چهارده فروردین-
شش قطعه سه در چهار. کارگزاری بیمه که رفته بود دو میدان آن طرف تر. دفتر خدمات تلفنی که یک پل و یک چهارراه رفته بود آن طرف تر. دفترچه ی نو. خط نو. خاموشی. فراموشی. بیمارستان. ساعتی ازدحام و اضطراب. گریه. صورتی پنهان. کپسول های آبی تمام شدند و سرخابی ها قطع شدند. حالا یک چهارم از سفیدها. یک دانه نارنجی. یک دانه سبز. ریزترها وقت کابوس بیداری. منی که بیزار از دارو. منی که بیزار از دارو. منی که بیزار از دارو. بانداژ تازه. یک  وعده غذای گرم. تنهایی. سقف. تنهایی. سقف.