پنجشنبه

جسارت را می‎ستایم. و برای شهامت تمام‎قد می‎ایستم. که انتخاب کنی و بزدلانه به تماشا ننشینی. که انتخاب کنی و پا پیش بگذاری. پابرجا باشی. چه به سینه‎ات بکوبند و پس‎ات بزنند. چه آغوش بگشایند و بپذیرند. گیرم همه رنج در انتظار باشد و یا همه امید و خوش‎دلی. جسارت را می‎ستایم. صراحت را نیز. که بدانی چه می‎خواهی و چه نه. که انتخاب کنی و برای حفظ و به بارنشستن‎اش بکوشی. چه گلدانی که آبش ندهی، می‎خشکد و می‎پژمرد! صراحتی که برابر آیینه‎ی خودت بایستی و چشم‎درچشم خودت بدانی آن‎چه دل‌خواه و مطلوب را و به روشنی به زبان بیاوری و باک‎ات نباشد از سختی‎های پیش رو. شهامتی که برابر آیینه‎ی خودت بایستی و چشم‎درچشم خودت بدانی آن‎چه دل‎خواه و مطلوب را بایست به جان فشرد و داشت و دورریختنی را دور ریخت و از یاد برد. شهامتِ خواستن و ماندن. شهامتِ کندن و رفتن. میانه‎روی و ترس و لرزانی. گاهی گشایش و گاه پرهیز. تعلیقی میان آب‎های "نمی‎دانم چه می‎خواهم". می‎خواهم و از بیانش عاجزم. می‎ترسم از فردای پیش رو. این‎ها سراسر اضطراب‎اند و رنج. دلم می‎خواهد ساکن سرزمین آن‎چه می‎ستایم، باشم. دلم می‎خواهد بذر شهامت در دلم چون زیبایی مسحورکننده‎ی جنگل شب ببالد و پُرشاخه قد بکشد. دلم می‎خواهد صریح باشم و دل قوی دارم. بی لغزش. بی غوطه در تعلیق‎ها. بی نمی‎دانم‎ها.
نوشته، می‎دانم زیاده جسارت بوده. می‎دانم پا در چه راه دشواری نهاده‎ام. ولی ارزشش را داشت/دارد/داری. بیش از یک‎سال نوشته و بی‎جواب مانده و باز مداومت. امروز جوابش داده‎ام. به تندی و با صراحت پرسیده‎ام. چند و چون و احتیاط. چرایی؟ کیستی؟ چه می‎خواهی؟ پای نامه تاریخ و ساعت زده. خواسته لحظه‎ای را ماندگار کند. به یاد بسپرد. -من این کار لعنتی را خوب بلد بوده‎ام.- گفته بعد از یک‎سال، امشب خودم را تنهایی سور می‎دهم که صندوقم نام شما را دید. پسِ ماه‎ها انتظار. پسِ ماه‎ها انتظار.