چهارشنبه

دل‎تنگی تنانه- هفت

سر بگذاری ته بازوش. خطی چرب و سیاه و کم‎جان جابه‎جا رد بیندازد روی پوست سفید برجسته‎ی بازوش. یا حتا بنشیند بر شیار لب‎هاش وقت بوسیدن پلک‎ها. و این عاطفه‎ی عمیقِ بی‎تکرار بدود به تمام موی‎رگ‎هات. بی هراسِ هجر. بی هراسِ سایه‎ای دیگر. سر بگذاری ته بازوش. سر بگذاری ته بازوش. آخ.. سر بگذاری ته بازوش..