جمعه

دل‎تنگی تنانه- شش

پشت نرمه‎ی گوش و آویزه‎ی گوشواره‎اش استخوانی برجسته‎ست. رشته‎های نازکی مو رُسته‎ست. آهسته به سرانگشت دسته‎ی شبق موهاش را کنار بزنید و گرمِ لب‎ها را نزدیک کنید. و ببوسید امتداد سپیدنای را تا گودی گلوگاه و ترقوه‎هاش. وقفه، اتراق. بندبند برجسته‎ی انگشت‎ها. آبی رگ‎ها. تا کف کوچک نم‎دارِ تب‎کرده‎ی دست‎هاش. وقفه، اتراق. مکث. نفس. گونه بسایید به شقیقه‎هاش. به مژه‎هاش. به لاله‎ی لطیف گوش چپ. تا چانه و چال لب‎هاش. وقفه، اتراق. مکث. نفس. نام کوچکش را بخوانید. بگذارید مردمک به مردمک مهرش تکثیر شود. بگذارید آهسته دست را بلغزاند رو فراخ سینه‎تان. آویخته و رها از کتف‎ها و گردن‎تان. به آغوش بکشید. پوست منقبض شکم و دنده‎هاش را حس می‎کنید؟ تماس زانوهای سست‎شده‎اش را چه؟ بخندید. جان بخوانیدش. ببوییدش. به سینه بفشاریدش. بسیار ببوسیدش. و بی‎شک تا عمق جان‎تان این زمزمه تکرار خواهد شد که دل‎تنگ‎اید..