یکشنبه

«از خانه و مان به یاد ناید، آن را که چنین سفر مهیاست»

دیشب کوله بستم و تکیه‌اش دادم به تخت. پوتین‎ها در کنار. جوراب‎های حاشیه گوزنی و شال خاکستری. چندجلد کتاب. دوربین، دفترچه‎ی یادداشت و قلم. کاغذ کرافت و مداد ب-هفت. انجیر خشک کرمانشاه و بطری آب. خیسی موها رها روی بالش. پلک‎ها گرم. امشب آسوده و سرخوش می‎زنم به جاده.