دوشنبه

آمده گلدان‎ها را آب داده. نوشته از آن ده گلدان همین زبان‎بسته‎ها دوام آورده‎اند فقط، تو رحم کن! از نیکوصفت برام آش گرفته. آخ.. از کجا می‎دانست کدام گوشه‎ی تیز و زنگارگرفته‎ی شهر دلم را نشانه می‎رود این فصل؟ نوشته نوبرانه‎ی پاییز گرفته‎ام برات. سه انار سرخ پیدا می‎کنم روی میز. توی قابلمه‎ی کوچک گل‎گلی‎ام سبزی‎پلویی دم‎کشیده و خوش عطر. برای خودش قهوه ساخته. فنجان‎های سرخ کوچکم را از تنهایی درآورده. مدت‎هاست عطر قهوه به خود ندیده‎اند. نوشته از همین بستنی‎ها دلت می‎خواست؟ عبای قشقایی را گذاشته کنار تخت. نوشته پاییز شده، گرم بپوش. جوراب‎های دیشبی‎ام را شسته. زباله‎ها را برده. یادداشت را گذاشته زیر یک میوه‎ی کاج. کلید را سپرده به همسایه و رفته.