دوشنبه

آوخ این من

پرنده‎ای که کوچکِ لرزان تن را به شیشه می‎کوبد. پنجره می‎گشایی، می‎رمد. پرنده‎ای که کوچکِ لرزان تن را و آشفته‎ی خیس پر را بر دست‎هات می‎نشاند. دست به دانه می‎گشایی، می‎رمد. پرنده‎ای که کوچکِ لرزان تن را و آشفته‎ی خیسِ خونِ پر را و دل‎ذره‎ی غمینِ تپنده‎ را و تیله‎ی روشنِ پُرگوی چشم‎ را برابرت می‎گذارد. آغوش به گرمای امن می‎گشایی، می‎رمد. پرنده‎ای که نوک بر شانه‎ات فروبرده به خفقان، من‎ام..