یکشنبه

زخم را پنهان می‎کنم. مثل جانوری بی‎قرار زیر دستبند چرمی وول می‎خورد. دندان نشان می‎دهد. فریاد می‎کشد. سگک برنجی از گرمای هوا و نم عرق فشار می‎آورد بهش. ملتهب شده. زخم را پنهان می‎کنم و پارس می‎کند مدام. گاه چنانی دهان بازمی‎کند تا همه چیز را ببلعد. زخم، شده سیاه‎چاله‎ای که زور می‎زند فروبکشدم. از سویی چنگ زده‎ام به شاخه‎ای. زخم، می‎کشد، من مقاومت می‎کنم. زخم، می‎کشد، من، می‎کشم. یا رهایی‎ست یا دونیم می‎شوم..