پنجشنبه

کتاب ایوب، کتاب رنج است. کتاب ایوب من‌ام. من رنج‌ام.

سه. روزی که در آن متولد شدم، هلاک شود و شبی که گفتند مردی در رحم قرار گرفت. چهار. آن روز تاریکی شود. و خدا از بالا بر آن اعتنا نکند و روشنایی بر او نتابد. پنج. تاریکی و سایه‌ی موت، آن را به تصرف درآورند. ابر بر آن ساکن شود. کسوفات روز آن را بترساند. شش. و آن شب را ظلمت غلیظ فروگیرد و در میان سال شادی نکند، و به شماره‌ی ماه‌ها داخل نشود. هفت. اینک آن شب نازاد باشد و آواز شادمانی در آن شنیده نشود. هشت. لعنت‌کنندگان روز، آن را نفرین نمایند، که در برانگیزانیدن لِویاتان ماهر می‌باشند. نه. ستارگان شفق آن، تاریک گردد و انتظار نور بکشد و نباشد و مژگان سحر را نبیند، ده. چون‌که درهای رحم مادرم را نبست، و مشقت را از چشمانم مستور نساخت. یازده. چرا از رحم مادرم نمردم؟ و چون از شکم بیرون آمدم، چرا جان ندادم؟ چرا زانوها مرا قبول کردند، و پستان‌ها تا مکیدم؟

[کتاب ایوب، عهد عتیق - ترجمه‌ی کهن]