پنجشنبه

«جوانه‌های پنبه طاقت سرمای شب‌های ماه را نداشتند.»

با شعر نرم و محزونی روبه‌رو نیستیم! چهارگونه گیاه برده‌اند تا نیمه‌ی پنهان ماه که ببینند در آن کره‌ی سرد و تاریک جان می‌گیرند یا نه. از آن میان پنبه‌ها ساقه‌ی باریکِ تردِ سبزشان را با خمیازه‌ای کرخت کشیده‌اند رو به آسمان ولی در سوز سگ‌کش شب‌های ماه به کل خشکیده‌اند.
تعبیر تلخی‌ست که سینه‌ی پاری آدم‌ها، شب نیمه‌ی پنهان ماه است و دانه‌ی سپید قلب پاری دیگر، جوانه‌ای سوخته بر آن حجم سرد شناور در کهکشان. همان حباب حفره‌دار آویخته‌ای که می‌شود خیره به روشناش، شب‌های تیره‌ی زمین را تاب آورد؟ هزاران حذر از دل‌تنگی!