جمعه

«جهان با تو خوش است»- نُه

بی عشق، جهان چون تکه‌ای چوب‌پاره‌ی بی‌جان است. بی عشق، تا ابد برفی یک‌دست و سنگین بر زندگی می‌بارد. بی عشق، همه درخت‌ها مُرده‌میله‌های حصارند. بی عشق، دست به هر چه بسایم زنگار تباهی بسته‌ست. بی عشق، نمی‌توانم! می‌دانی از چه حرف می‌زنم؟ بی عشق نمی‌توانم دیگر. به عشق است که زنده‌ام، می‌خندم، می‌سازم، می‌بالم، آرام‌ام، می‌بخشم، می‌شکفم. «از عشق، عشق زاده می‌شود» و من به شعله‌اش گرم و زنده‌ام. جانم از اوست..
بی عشق من یک بال دارم و پرواز ازم برنمی‌آید. تا کجای آسمان می‌شود با یک بال پرواز کرد؟ تا کجای آسمان؟