یکشنبه

آخ گروشکا، آدم دردش را کجا فریاد کند؟ منی که پسِ هزار جان‌سختی و درد خوب شده بودم عاقبت. دوام آورده و سر بلند کرده بودم. محکم و قوی و دل‌خوش. تا دوباره آمد و با همه زورش لگد زد به ظرفی که در خشک‌سالی قطره‌قطره پُر کرده بودم. تا دوباره آمد و ظرفِ هزارتکه‌ی بندزده را گذاشتم پیشِ پاش...