شنبه

نفیر گلوله موج برداشت به تن درخت و سنگ. حیوان درد کشید و صداش کوه به کوه پیچید. فریاد کشید و رد خون به تن برف ماند. فریاد کشید و بی‌پناه دوید رو به سنگلاخ. نفس‌های سلاخ پشت سرش. کلمات سرخ از بریده‌ی گلوگاه حیوان به تن برف چکید. به تن کوه داغ زد. لگدمال سلاخ شد. حیوان دوید و گلوله دوید و سلاخ رسید و من دست کشیدم به رد سرخ کلمات. دست کشیدم و خواندم. درد کشیدم و گریستم. گلوله شکافت گلوگاهم را. و کوه، دهان بست و پناهم نداد..