دوشنبه

قطعه‌ی سی‌و‌سه- هم‌ردیفِ من- هم‌شماره‌ی تو

[مستطیلی سیمانی‌ست. بی سنگ و قاب. بی گلدان و درخت. مرد دراز کشیده میان باریکه‌ای تنگ و خاکی و خیره شده به بومرنگِ سیاه کلاغی بالای سرش. بی‌صدا و مات نشسته‌ام به تماشای چشم‌هاش. امان از مستانه‌ی چشم‌هاش. جا نیست آن‌قدری که بشود دوتا دست را از آرنج خم کند بگذارد زیر سر. هر دوتا را قلاب کرده روی سینه و با انگشت‌هاش بازی می‌کند.]
+ می‌دونستی خاکِ این‌جا ریشه نداره؟
- هوم، تو ریشه‌ای دیگه.
 [بعد دوباره سکوت. شیار بسته‌ی لب‌ها زیر سبیل‌هاش گم است.]
- دلم برای صدات یه ذره شده.
[گونه‌هاش کمی برجسته شده و این یعنی لب‌خند. کمی سرش را برمی‌گرداند رو به من.]
+ پیرهنم خیسِ خونه.
[رو می‌کنم به دور. به شیون و ضجه‌ی زن‌ها. گلوله‌های سیاهی که باد جمع‌شان کرده دور هم. حواسم را از چشم‌هاش می‌دزدم. آهسته دست می‌کشم به پیرهن کهنه‌ی عنابی‌ش که قدِ دوتا آدمِ جمع و جور گشادست به تنم. لیوان کاغذی چای را به احتیاط جا می‌دهم رو میمِ شکسته‌ی سنگِ کناری. حبه‌ی سفید را غرق می‌کنم. یکی-یکی حباب‌های شیرین و ریز حلقه می‌زنند دور لیوان. توده‌ی تپنده‌ی کوچکی دارد لای دنده‌هام آماس می‌کند.]
- دوخط شعر بخون لااقل!
+ پیرهنم،
      خیسِ خونه