سه‌شنبه

«تراژدی انسان معاصر»

«تراژدی انسان معاصر» بله، عنوان پژوهش گروه همین است. و اجراهای این چندسال اخیر بر محور همین عنوان می‌گردد! کارگردانی که ازت می‌خواهد دستیار و همراهش باشی. دوسال تمام از هیچ کمکی فروگذار نمی‌کنی. بیش از آنکه باید و بی‌دریغ و بی‌چشم‌داشت و خالصانه و به شوق در خدمت گروهی. وسط تمام سرشلوغی‌هات اولویت و اختیار وقتت با آن‌هاست. سخت‌گیر و دقیقی! تنها کسی بوده‌ای که طی این سال‌ها جزءبه‌جزء تمرین‌ها را مستند کرده‌ای. نه تنها فیلم و عکس برداشته‌ای بلکه کلمه‌به‌کلمه هم ثبت کرده‌ای‌شان! و صداها را جدا ضبط کرده‌ای. تنها کسی بوده‌ای که برنامه‌ی دقیق تمرین چیده‌ای، انفرادی‌ها جدا و گروهی جدا. و روی تقویم سوار کرده‌ای تا از حالت قدیمی و دستی بیرون بیاید برای آرشیو و یادآوری به نفرات و الخ. این تو بوده‌ای که دراماتورژ توانسته از یادداشت‌هات متن حاضر را بنویسد. این تویی که گوش شنوای گله‌ی بازیگرها و غرغر عکاس و نورپرداز و فلانی و بهمانی بوده‌ای و برای هرکدام سرِ صبر چاره‌ای یافته‌ای. این تویی که امن و جور و بی‌حاشیه و پرکار. که هرروزِ خدا به آقای قدردانِ کارگردان گزارش داده‌ای و...
همه‌ی آن دوسال تقلا گذشته و حالا چندروزی‌ست «پرومته» اجرای عموم دارد. من؟ برای تماشا نرفته‌ام! نمی‌روم! از گروه‌شان بیرون آمده‌ام بس‌که خام‌رفتاریِ نابالغ و غیر حرفه‌ای دیده‌ام از مرد! که طاقت سوزنی انتقاد -آن هم پیچیده به لفافه‌ی لطافت و احترام- نداشته و یک‌باره پانزده روز پیاپی بی‌جوابم گذاشته!
حالا کار رفته اجرا در سالن چارسو و هیچ نامی از من نیاورده میان عوامل!
خستگی دوسال مانده به جانم و از گلایه سرریز شده‌ام. چه‌طور آدمی که دست‌به‌کار ظرافت هنر است در رفتار انسانی این‌قدر زمخت و بی‌هنر؟
چه‌طور می‌شود روی حضور کسی این‌طور چشم بست و زحمت‌هاش را نادیده گرفت، انگار هرگز نبوده؟
این‌ها را به تلخی تمام نوشته‌ام براش و از ناسپاسی‌ش قدردانی کرده‌ام. آدم‌هایی که مسیرشان هم‌سوی من نیست و نباید زورِ زیادی بزنم برای همراهی‌شان. آدم‌‌هایی که یک‌به‌یک دست‌هاشان را رو می‌کنند و ناچارم از کنار گذاشتن‌شان. زندگی پیش رو بدون ناسپاس‌ها و سوءاستفاده‌چی‌ها و ناهم‌دل‌ها جای بهتری‌ست. همان منی که براشان نوشته بود، دل‌خواهم است همراه‌تان باشم و هرچه ازم ساخته‌ست را بریزم روی دایره.
من هرچه ازم برمیامد را بی‌دریغ گذاشتم وسط و تنها «تراژدی انسان معاصر» نصیبم شد.