جمعه

هیچ نگفت و به دریا ریخت

مردُمک‌ماهی جان،
سیاه و سرخوش و آسوده
در کاسه‌ی چشم دیگری می‌رقصی،
یا میان اشک‌های من غوطه می‌خوری؟