دوشنبه

تُ تُ تُ تُففف

صداش می‌کردن امیر امریکایی. تابستونا جینِ دم‌پا می‌پوشیده و پیرهن چارخونه‌ی جیگری، زمستون هم پالتو تِزاری. خوش‌لباس بوده و خوش‌قیافه، قدبلند و بور با چشم‌های یشمی. اون زمان با یونس و اِبرام و کاوه سبیلِ دسته موتوری گذاشته بودن که الحق هم بهش می‌اومد. هوندا داشت. چنجه‌هاش محشر بود. قاطی همه‌ی اینا، زبونش می‌گرفت اما. زهره که بهش خیانت کرد، شکم آورد. موهاش ریخت. دندوناش از فرط تریاک زرد شد. شلواراش زانو انداخت. لایه پشمی کاپشنا پُرز داد و یقه و سرآستینا رو موش جوید انگار. می‌گفت -با لکنت می‌گفت- سطل رو خالی کرده بودم کفِ آشپز‌خونه و چندک زده بودم رو آشغالا. گفت ته‌سیگار و تفاله چایی چسبیده بود به یارو کا*ندومه. بعد رو کرد به حیاط و سیگارش رو انداخت تو شیشه نوشابه و ساکت موند. دست کرد تو جیب کاپشن و کفش کهنه‌ی پشت‌خوابیده‌ش رو پوشید و رفت نشست رو کُنده‌ی درخت. گفت روضه‌خون نیارین. سرِ جدتون بهشت زهرا هم نبرین‌ام. تو حیاطِ همین مسجد بذارین‌ام زیر پای ننه.