بی نوشتن فلجم. ناقصم. دردمندم. خفهام. چرا دریغ کنم از خودم؟ از بیم قضاوت؟ از تیزی خنجرهاشان؟ از دلسوزی حقیرشان؟ چرا دریغ کنم از خودم؟ چرا کلمههام پشت پردهای کلفت و کرباسی سایهبازی کنند؟ مگر چه از دنیاتان اشغال میشود با نوشتنم؟ مینویسم که نفس بکشم. پشت کلمهها پناه میگیرم. خونی اگر هست از رگ کلمه بیرون بپاشد. زهری اگر هست به رگ کلمه بریزم. فریادی اگر هست، فریادی اگر هست از دهان کلمه هوار شود. خشمی اگر هست، خشمی اگر هست با ناخن کلمه بخراشد. چرا دریغ کنم از خودم وقتی بی نوشتن میمیرم؟