مرهمِ فراموشی، گیاه کمیابیست. برای رسیدن و یافتنش باید بلندای کوه هزاران پایی زمان را تاب بیاوری. قدم به قدم با سنگهای عظیمی بر پشت، پیش بروی. کشداریِ اندوه، سرریزی مرور، جرقههای دروغین مهر، صخرهخاطره، صخرهخاطره، صخرهخاطره. گاهی از سنگینی آنچه بر دوش داری، میلغزی و سقوط. میلغزی و جراحتِ نو. میلغزی و خشم. میلغزی و نومیدی. مرهمِ فراموشی، گیاه کمیابیست. که پشت صبح مِهگرفتهای پنهان است. به هر رنج که هست، خواهی رسید به اوج. بارهایی ریخته ته دره. جان پُر تاولِ راه. و گل کمیاب کوچکی با چهار پر سفید توی دستهات...