اگر هرگز در آغوشت نبودم
هرگز با تو نرقصیده بودم
هرگز عطر شیرینت را نفس نکشیده بودم
شاید میشد که امشب بخوابم
اگر هرگز دستت را نگرفته بودم
این همه نزدیک نبودم
به آن بوسیدنیترین لبها در جهان
هرگز این همه نخواسته بودم
که زبانم را بر خط کوچک چانهات بکشم
شاید میشد که امشب بخوابم
اگر این همه مشتاق نبودم
که بدانم شبها خرناس میکشی یا نه
بالشتت را بغل میکنی یا نه
بیدار که میشوی چه میگویی
اگر قلقلکت بدهم
از ته دل میخندی یا نه
اگر این جادو
این پریشانی
این آرزو
میشد که متوقف شود
اگر میشد بپرسم این سوال را
که دارم برای پرسیدنش جان میدهم
اگر میشد
که خوابت را نبینم
شاید میشد که امشب بخوابم
-نیکی جووانی، ترجمان آزاده کامیار-