سر بگذاری ته بازوش. خطی چرب و سیاه و کمجان جابهجا رد بیندازد روی پوست سفید برجستهی بازوش. یا حتا بنشیند بر شیار لبهاش وقت بوسیدن پلکها. و این عاطفهی عمیقِ بیتکرار بدود به تمام مویرگهات. بی هراسِ هجر. بی هراسِ سایهای دیگر. سر بگذاری ته بازوش. سر بگذاری ته بازوش. آخ.. سر بگذاری ته بازوش..