پنجشنبه

«در هاویه کیست که تو را حمد گوید؟»

لعنت به تو! می‌فهمی؟ لعنت به تو! طاقت یعنی چی؟ تو چه می‌فهمی طاقت یعنی چی؟ این‌همه کم نبود؟ هان لعنتی؟ کم نبود؟ دیگه چرا؟ مگر من چه‌قدر می‌تونم کش بیام و دَم نزنم؟ هان؟ اصلا کی هستی تو؟ چی هستی؟ چرا رنج پشت رنج؟ لعنتی تو می‌فهمی بیست و پنج سالگی یعنی چی؟ دِ نمی‌فهمی لامصب! چرا اون توده‌ی خرچنگیِ لعنتی رو نذاشتی تو سینه‌ی چپ من؟ من که کارم تمومه، این رو که دیگه می‌دونی حتما. چرا اون توده‌ی خرچنگیِ لعنتی رو نذاشتی تو سینه‌ی چپ من؟ چرا اون توده‌ی خرچنگیِ لعنتی رو نذاشتی تو سینه‌ی چپ من؟ هان؟ چرا اون توده‌ی خرچنگیِ لعنتی رو نذاشتی تو سینه‌ی چپ من؟ جواب بده بی‌انصافِ لعنتی. جواب بده...