من شیفتهی جادهام وقتی چشمهای تو از فرمان به جاده و از جاده به نیمرخم در نوسانی دلانگیز است. من شیفتهی سفرم وقتی گشادهدستی آسمان و درختها، ریههام را انتظار میکشند و تو در کناری و امن. من رشتههای نازک قلبم را به جستوجو روانه کردهام. رشتههای لرزان زرگون ظریف را. با قلبم با تو حرف میزنم. با قلبم تو را مییابم. با قلبت مرا درمییابی. مرغ جانم را پناه میدهی. و همآغوش دستهای تو، جهان خوش میشود به حتم.