طعم تمبر یعنی انتظار. یعنی گردن کشیدن میان جمعیت. یعنی رد انگشت بر شیشه. یعنی مردمکهای پرپرزن. طعم تمبر یعنی شوق دیدار آشنا. یعنی حلقهی بیقرار بازوها بر گردن جانی. یعنی تمنای بوسهای بس دلتنگ. طعم تمبر یعنی این سیوهشتمین نامهایست که مینویسم برات. عددهایی که کم شدهاند آن بالا. چلهای که نشستهام. و نیامدهای هنوز. طعم تمبر گرفته لبهام و از تو نشانه و اشارهای نیست. ردی، خبری، هیچ. گمانم بود جوشش شوق را دیدهای لابهلای کلمههام. گمانم بود پیدات میکنم لابهلای کلمههام. دو نامهی دیگر وقت هست. انگار میکنم دو قطار دیگر بیاید و توی مسافرهاش تو هم باشی. دو پرندهی غولپیکر آهنی دیگر بنشیند و توی مسافرهاش تو هم باشی. دو کشتی دیگر پهلو بگیرد و شاید.. طعم تمبر یعنی انتظار. یعنی گردن کشیدن میان جمعیت. یعنی مردمکهای پرپرزن. طعم تمبر گرفته لبهام و.. بیا.