آمده گلدانها را آب داده. نوشته از آن ده گلدان همین زبانبستهها دوام آوردهاند فقط، تو رحم کن! از نیکوصفت برام آش گرفته. آخ.. از کجا میدانست کدام گوشهی تیز و زنگارگرفتهی شهر دلم را نشانه میرود این فصل؟ نوشته نوبرانهی پاییز گرفتهام برات. سه انار سرخ پیدا میکنم روی میز. توی قابلمهی کوچک گلگلیام سبزیپلویی دمکشیده و خوش عطر. برای خودش قهوه ساخته. فنجانهای سرخ کوچکم را از تنهایی درآورده. مدتهاست عطر قهوه به خود ندیدهاند. نوشته از همین بستنیها دلت میخواست؟ عبای قشقایی را گذاشته کنار تخت. نوشته پاییز شده، گرم بپوش. جورابهای دیشبیام را شسته. زبالهها را برده. یادداشت را گذاشته زیر یک میوهی کاج. کلید را سپرده به همسایه و رفته.