پرندهای که کوچکِ لرزان تن را به شیشه میکوبد. پنجره میگشایی، میرمد. پرندهای که کوچکِ لرزان تن را و آشفتهی خیس پر را بر دستهات مینشاند. دست به دانه میگشایی، میرمد. پرندهای که کوچکِ لرزان تن را و آشفتهی خیسِ خونِ پر را و دلذرهی غمینِ تپنده را و تیلهی روشنِ پُرگوی چشم را برابرت میگذارد. آغوش به گرمای امن میگشایی، میرمد. پرندهای که نوک بر شانهات فروبرده به خفقان، منام..