آن لغت سرخ
چهارشنبه
از آخ اگر بدانیها
بهشت اینجاست. همین حالاست. رهیده از داغیِ بیحدِ تهران. خزیده به گوشهی اتاقِ نیمهکور. زانوها چسبیده به دندهها و ح کاسهی کوچکِ سهتارش را گرفته به آغوش و چشمهاش بستهست. و چشمهام بستهست و باقی بداههست..
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی