میشود بگویی دلش گرفته بود. نازک شده بود یا اصلا میتوانی ربطش بدهی به غمباد غروب جمعه. هرچه که هست، خواستم بگویم اینطور نیست که بشود مردها را به هر اسمی بخوانی. آنها دستشان بازتر است اما. یک عده میروند سراغ گل و سنبل و یک عده هم بانو را به حرمت و به قاعده ادا میکنند و بعضی هم بسنده میکنند به همان عزیز و جان و اینها. یک دستهی مهجوری هم هستند، کلمه چیدن بلدند و میشوی دونهی گلم مثلا. این کلمه هرچند در قاموس آن آدم عام بوده ولی تو در آن لحظهی مسخشدهی بیتکرار همه ذرهها و حروف و زیر و بم را چنانی فشردهای به سینه که انگار تماما مخصوص تو بوده، تماما به قامت تو کوک خورده. و اینجای جمله بایست بنویسم آخ و آخ تنها کلمهی رسانای این حرف است و آخ... و اما، با گوشهی دلم میشود مرد را صدا کنی، بیحواس و نادیده بگذرد، نشنود، برود و گوشهی دلت تا مدیدی روی دور تند با سرفههای خشکِ مسلول جان بکند.