تنانگی آینهای از مهرورزیست. آیین نوازش و چشم تحسینگر. سرپنجههای جستوجوگر و بوسههای سبکبال. نفسهای گرمِ درهم تنیدهی پرمهر. آینهای که نشان میدهد چه زیبایی و دلخواه. تا گرماگرم وصل، قد بکشی و ببالی و شکوفه دهی. اما آخ از آن آینه که مچاله و غماندود و خسته نشانت دهد. آخ که برهنهی سپید تن را پس و پنهان کنی از دستهاش. که عطر جانت را نبوید و پولک چشمهات را نبیند و.. که نخواهدت. که نخواهدت. که نخواهدت. پسات بزند. که اشک.. که مهر بدل از گذران غریزه باشد و آخ.. که تن به آینهی اشتباه سپرده باشی و آخ..