دلم میخواهد بروم دریا. پاهای برهنه را فرو کنم به دل ماسهها. انگشتها را برسانم به خنکای شنهای مرطوبی که هنوز وصلاند به دریا. دلم میخواهد بروم دریا. باد، عطر نمکین موجها را بریزد به گودال گلوگاهم. و آفتاب پولکپولک شود پشت پلکهام. و من همهی ذرات هوا را بکشم به ریهها. از سلولسلولم بگذرند تا بن انگشتها. تا دل شنهای مرطوبی که هنوز وصلاند به دریا. و من هم تکهای ازین چرخه. موج، باد، تلماسه، دریا.
پ.ن بیا دلم را ببر به دریا